حـس‌خـوب💐

 
این متنو با گریه شوق نوشتم.
 
 
_اینبار دلم میخواهد بدون مقدمه بروم سراصل مطلب و از احساس های خوب حرف بزنم.همان احساس های خوبی که تا انسان نباشی نمیتوانی درک کنی.احساس خوب مثل احساس بعد از باران،احساس بعد از خیس شدن های دل بخواهی که چقدر به جانت مزه میکنند...!❄️
میدانی حس خوب یعنی
عطر نارنگی های اول پاییز؛ یا مثلا بوی خاک باران خورده عطر شالیزار های شمال.  عطر کار، عطر انسانیت...! اینها همه یعنی حس خوب حس خوب یعنی بعد از یک پروژه سخت و پیچیده بشینی برای خودت چای دم کنی. از نظر من چای نماد انسانهای عاشق است آنها که به دنیا عشق می ورزند و این یعنی حس خوب!
حس خوب مثل
  • کریمه کریمی

داستانی که به دلم نشست

داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....
یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد...
به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ...
فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»
چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام.گفت:
 «اون بیستی که دادی خیلی چسبید»...
 گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»...
 خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ...
عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم. 
گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»...
 نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،...... 
فقط سرد بود.....

  • کریمه کریمی

حـال‌سـرودن💕

 

آشـنـای‌غـم‌دیـریـن‌مـن‌اسـت‌ایـن‌یـاعـشـق؟❤

مـی‌روم‌بـادلـم‌ازدلهـره‌هایــم‌تـاعـشـق...❤

 

بی سبب‌چشم‌تمـنـابـه‌تـو‌دارم‌امـا...

مـی‌نـویـسـم‌بـه‌خـدا‌نـام‌تـوراهـم‌بـاعـشـق❤

 

هـرشـب‌ازفکـرتـوقـقنـوس‌دلـم‌می‌سـوزد

می‌بـرد‌یـادتـوخـاکستردل‌راتـاعشق❤

 

آنـقـدرشـعربـدون‌تـوسـرودم‌امـا

بـاتوزیبـابـکنـدحـال‌سـرودن‌راعـشـق❤

  • کریمه کریمی

سـرگـیـجـه❤


میگم دلبر❤
بذار بقیه هرچى می‌خوان بگن!😒
بذار بگن ته این راه یه سنگِ بزرگه که سرم محکم می‌خوره بهش، سرگیجه می‌گیرم و دستآتو گم می‌کنم!
بذار روزى
هزار بار مغزم، قلبمو بنشونه رو صندلى و جلوش رژه بره و نصیحتش کنه که: یکم منطقى باش، اشتباهه این راه!
بذار...

  • کریمه کریمی

از انتقاد بدم نمیاد😊🌺


سلام 🌺حال همگی خوبه؟😊

 همیشه میگن پسر و دختر باید هم کفو هم باشن برای زندگی! اما من این موضوع رو تو همه مسائل درست نمی دونم. مثلا تو بعضی روحیات و رفتارها!
شما فکرش رو بکنین دوتا آدم پرحرف زن و شوهر هم بشن یا دوتا آدم عجول! یا اینکه هر دو تاشون خیلی خونسرد باشن. اصلا همچین چیزی میشه؟؟ به نظر من زن و شوهر باید همدیگه رو کامل کنن! اگه یکیشون صبور نیست😡 اون یکی باید آدم صبوری باشه☺️ اگه یکیشون خجالتیه😢 اون یکی روش زیاد باشه.🤪البته قبول دارم تو مسائل فرهنگ و عقاید بهتره هر دو توی یه طبقه باشن. اما تو بحث روحیات و اخلاقیات یا هردو در تعادل باشن یا مکمل همدیگه.😍
نظرتون چیه؟؟😉

 

 

یه نکته هم  بگم! اگه دوست داشتین

  • کریمه کریمی

صـدامــوداری؟؟☎

 

 


گراهام بل: الو عشقم صدامو داری ؟ چرا جواب نمیدادی ؟📞📞
زنش: ببخشید داشتم با دوستم حرف میزدم.

 گراهام بل:قربون اون عقلت برم من تازه نیم ساعته تلفن رو اختراع کردم!❤❤❤😐😐

 

زن است دیگر😂

  • کریمه کریمی

 


•|دستورِ صرفِ افعالِ ادبیات را دور بریز!
در ادبیاتِ من،
دوست‌داشتن را فقط یڪ‌جور می توان صرف ڪرد...
💕 دوستَت‌دارم ،
💕 دوستَم‌داری ،
 و دیگری غلط می‌کند دوستَت داشته باشد! |•
<🤨😌♥️>

 

  • کریمه کریمی

ادکلن‌بــوی‌مـادر

از بهترین خوابهایی که داشتم اونایی بود که خسته دراز کشیده بودم و مادرم چادرش رو میکشید روم تا بخوابم.
از عطر چادرش مست میشدم.
انگار یه واحد مورفین! به آدم تزریق کردن
کاش "ادکلن بوی مادر" داشتیم!❤

قبول دارین؟

  • کریمه کریمی

عـطـرفروشـی💮


روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، من روی سیّاره‌ی مسکونی جدید،عطرفروشی ‌می‌زنم و از دلتنگی آدما کاسبی می‌کنم.

عطر خاک بارون‌خورده می‌فروشم
عطر چمن

  • کریمه کریمی

هـرجـای‌جـهـانــ🌍

 

 

تـوهرجـای‌جـهـان‌بـاشـی

بـرات‌ازدورمـــیــمـــیـرم❤❤

  • کریمه کریمی

کریمه کاف

گــرافـیسـت🎨

شخصی می‌گفت : "من شانزده سال دارم"
سرنوشت ساز خردمند به او خرده گرفت : "نباید بگویی شانزده سال دارم ، باید بگویی شانزده سال ندارم !"
راستی شما به جای سال‌هایی که دیگر ندارید ، چه دارید ؟
Designed By Erfan Powered by Bayan